گرچه دنیا همه را از طرفت میراند/ دل غمگین من از درد دلت میداند / هر چه باشی و هر آنچه که تو در بر داری/ همه را ، بس که کمی بیش ز تو می خواند / هر چه گویی ،دل من باز به راه کج خود / عقل و هوش و قدمم را بی تو هی می راند
زندگی لحظه ی بی قراریه / فکر من ،فکر تو و یه عالمه خیالیه/ هر کجا خواستی برو /به حرف دل گوش نکن / عاقب حرف دلت آخر بد بیاریه
دنیای من رنگ غم است/عشقش برای تو کم است/هر لحظه از دنیا جدا/ هر لحظه بی تو شد فنا/ دنیا اگر با من شود/ دل از غم نبودنت تنها شود
همین جایی و تنهایی/ تورا تا مرز رسوایی/ کشاندم تا که دریابی/ عجب رسم کهنسالی /در ویرانه آباد است /و تو همچون یک از مایی/
خدایا هر بدی کردم به درگاهت فقط از روی جهل ذاتی است/خود شکستم هر چه در این عالم از پیش فانی است/تو ز رحمت تو ز هر آنچه در بر داری/تو ببخشا که تو چون سرور این دنیایی
من اگر دل به کسی می بندم / تو مپندار که از ناچاریست/ تو بیاندیش که دنیا کوتاست/ این جهان ارزش این دلخواهیست/ به هوای تو دلم میماند/دل در این وهمه شوریده دلی/دل اگر عشق به دنیا داده/غم و اندوه در آن دنیا نیست
وقتی یه مداد سیاه داری و رنگ دیگه ای و ندیدی هر چیزی که دیگران دارن رو قبول نمیکنی چون خودت نداری و به داشته ی بی ارزشت ارزش میدی اما وقتی که یه چیز دیگه بدست میاری وقتی اون مداد سیاه نباشه تازه میفهمی که چه فرقی بین مداد سیاه با مدادهای دیگه هست
دل شکستی و دلت می شکند / تو بدان این را که/در جوابم همه دنیا /تو را می شکند